نوراجوننوراجون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

نفس مامان وبابا

نورا وپوشکاش

  عزیزم مامان دوست داره هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااااا             مامان جنسش خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟                               ...
28 شهريور 1392

جیگملمون

عزیزم این ماه پیشرفت های خوبی داشتی..دیگه یه ثانیه هم رو زمین بند نمیشی همش در حال ورجه و ورجه کردنی. ..قربونت بشم روز 5 شنبه بردمت دکتر..اونجاهمش بایه دخمل خانم مثل خودت که چند روز ا زت کوچکتر بود دادمیکشیدید مطبو گذاشته بودید سرتون  .اقای دکتر کلی دعوام کرد بابت سهل انگاری تو دادن قطره اهنت ...مامانی تقصیر من نیست شما همش قطرتو بالامیاوردی..دکتر رانیتیدین تجویز کرد خدارو شکر از اون موقع دیگه بالا نمیاری...دکترت قطره اهن خارجی  با فولیک اسید برای کم خونیت نوشت...مامانی از مطب تا خونه همش گریه میکرد خیلی ناراحت بودم عزیزم اما حالا که دارو هاتو میدم امیدوارم تا دفعه بعد که ببرمت ازمایش خوب شده باشی   این ماه شم...
25 شهريور 1392

روزت مبارک عزیزم

دختر نازم پارسال روز دختر اصلا فکرشو نمیکردم یه عسلی مثل شما تو وجودمه وگرنه نمیتونستم صبر کنم نه ماه اون تو باشی   نازنینم ..عشقم وهستی مامان وبابا روزت مبارک نورا جونم این روزها انقد شیرین شدی که دوست دارم درسته قورتت بدم ...اصلا مامان واذیت نمیکنی . ..خیلی باهوشی ماشا...همه حرفایی که بهت میگیم وکامل میفهمی ...وقتی میری طرف چیزای خطرناک ومامانی بهت میگه دست نزن چیزززززززههه فقط از روی کنجکاوی نگاهش میکنی وبعد برمیگردی عشقم      مامان قربونت بشه که انقد ماهی خوشگلم امیدوارم خدا تو رو برای ما وما رو برای تو نگه داره ...
17 شهريور 1392

هشت ماهگیت مبارک عزیزم

عزیز دل هشت ماهه من ...هشت ماه از بهترین روز زندگیه من وبابایی گذشت            خوشگل خانم الان خوابیدی ومن اومدم وبلاگتو اپ کنم...دیگه نمیتونم تنهات بزارم گلم...ماشا...خیلی شیطون شدی همش میری به سمت اسباب های خونه ومیخوای کشفشون کنی ...بااون پاهای کوچولوت همه جای خونه رو میگردی ...خیلی خوشحالم که هرروز شاهد پیشرفتت هستم ...هرروز یه چیز جدید یاد میگیری...امروز یاد گرفتی از میز تلوزیون بگیری ورو زانوهات باایستی گلم   دیروز چند تامطلب خوندم که نوشته بود نباید جلوتو بگیریم که به چیزی دست نزنی...منم امروز همون کارو کردم چون نوشته بود اگه نزاریم تو خونه جستجو کنی حس کنجکا...
5 شهريور 1392

شیطنتهای دخملی

عسسسسسسسسسلل مامان خیلی شیطون شدی..ماشا..پیشرفتهای زیادی داشتی...دیگه وقتی از خواب بیدار میشی گریه نمیکنی..خودت چهاردست وپا میای پیشم قربونت بشم   مامانی همش مواظبتم که به چیزای خطرناک دست نزنی اخه علاقه زیادی به سیمهای برق داری وهمش میری سراغ سیم تلویزیون   خوشگلم امروز وقتی صدات میکردم که نری طرف چیزی وبهت میگفتم بیا اینجا میومدی  انقد باهوشی نانازم که مفهومه حرفمو میفهمی   عسیسم منم چیزای خطرناکو جمع کردم تا شما به هرچیزی که دوست داری دست بزنی وحس کنجکاویت تقویت بشه...عزیزممممممم مامان همش مطالعه میکنه که ببینه چجوری باید با فرشته ای مثل شمابرخورد کنه امیدوارم وقتی بزرگ شدی بدونی که چقد برای ب...
5 شهريور 1392
1